روزگار تیره شد نبرد اورد

جنگ به گوشه ای دلگیر

چون سلاح درد اورد

اتشی به روی خانه نشست

جنگل سبز بدون سبزی شد

بوی نارنجک و باروت

رخت مادران سیاهی شد

اتش اینبار به شالیان بارید

چون کویر تشنه زار اورد

زنجرک میان شالیزار

ساقه های نفله بار اورد

هر که پرچمی اورد

نقش اسم رستم نیست

قهرمان خاک اجدادی مثل هر سیاوش نیست

انچه دیگران گویند قصه ی شنفتم نیست ...